أَلَم تَرَ كَيفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصلُها ثابِتٌ وَفَرعُها فِي السَّماءِ
حرفی که میزنی میشه بذری که
میکاری توی دل آدمها
و یه روز
درخت میشه
أَلَم تَرَ كَيفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصلُها ثابِتٌ وَفَرعُها فِي السَّماءِ
حرفی که میزنی میشه بذری که
میکاری توی دل آدمها
و یه روز
درخت میشه
[replacer_img]
من از لاله ی درختانم
تنفس هوای مانده ملولم میکندپرنده ای که مرده بود به من پند داد که پرواز را بخاطربسپارم
نهایت تمامی نیروها پیوستن است ، پیوستنبه اصل روشن خورشیدو ریختن به شعور نورطبیعی استکه آسیاب های بادی می پوسند
چرا توقف کنم؟چرا؟
[replacer_img]
یک پنجره برای دیدن
یک پنجره برای شنیدنیک پنجره که مثل حلقه ی چاهیدر انتهای خود به قلب زمین می رسدو باز می شود بسوی و سعت این مهربانی مکرر آبی رنگیک پنجره که دستهای کوچک تنهایی رااز بخشش شبانه ی عطر ستاره ها سرشار می کند .و می شود از آنجا خورشید را به غربت گل های شمعدانی مهمان کرد
یک پنجره برای من کافیست.
خدایا ما را به حال خود وا مگذار.
امروز که محتاج توام
جای تو خالیست
فردا که می ایی به سراغم
نفسی نیست
در من نفسی نیست نفسی نیست
أَلَم تَرَ كَيفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصلُها ثابِتٌ وَفَرعُها فِي السَّماءِ
حرفی که میزنی میشه بذری که
میکاری توی دل آدمها
و یه روز
درخت میشه
یه روزی یه وقن یه جایی...
چشم من می افته تو چشمای تو
اما این فقط خیاله
که با من هست
تا همیشه
أَلَم تَرَ كَيفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصلُها ثابِتٌ وَفَرعُها فِي السَّماءِ
حرفی که میزنی میشه بذری که
میکاری توی دل آدمها
و یه روز
درخت میشه
به عنوان یک عضو تازه وارد خییلی سایت درهم برهمیه
أَلَم تَرَ كَيفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصلُها ثابِتٌ وَفَرعُها فِي السَّماءِ
حرفی که میزنی میشه بذری که
میکاری توی دل آدمها
و یه روز
درخت میشه
یک خانم وقتی از طرز برخورد آقایی که در مقابلش هست آگاه نیست لزومی نداره حتما دستش رو واسه دست دادن پیش بکشه.
نه اینکه دستشون رو پیش بیارن... عذرخواهی کنیم دستمون رو پیش نبریم و ناراحت بشن
تازه حرف هم بخوریم از دیگران
أَلَم تَرَ كَيفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصلُها ثابِتٌ وَفَرعُها فِي السَّماءِ
حرفی که میزنی میشه بذری که
میکاری توی دل آدمها
و یه روز
درخت میشه
خدایا خودت آرومم کن
نمیخوام به بنده ی تو رو کنم واسه به دست آوردن آرامش
آشوبم و تنها کسی که میدونم و میشناسم آرامش مطلق بهم میده تویی!
کمکم کن خدایا..مثه همیشه...خدایا خیلی کمکم کن خیلی...منتظرتم....خداجونم مواظب خانوادم و من باش.
خدا یا به امید تو
أَلَم تَرَ كَيفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصلُها ثابِتٌ وَفَرعُها فِي السَّماءِ
حرفی که میزنی میشه بذری که
میکاری توی دل آدمها
و یه روز
درخت میشه
نمیدانم چه میخواهم بگویم/ زبانم در دهان باز بسته ست
در تنگ قفس باز است و افسوس/ که بال مرغ آوازم شکسته ست
تن من مباد و درس باد
چرا رفتی چرا من بی قرارم
أَلَم تَرَ كَيفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصلُها ثابِتٌ وَفَرعُها فِي السَّماءِ
حرفی که میزنی میشه بذری که
میکاری توی دل آدمها
و یه روز
درخت میشه
خدایا ازت ممنونم به خاطر همه چی...
خودت میدونی شروع و ادامه دادن برای من چقدر سخته
کمکم کن...
دلم گرفته ای دوست هوای گریه دارم
أَلَم تَرَ كَيفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصلُها ثابِتٌ وَفَرعُها فِي السَّماءِ
حرفی که میزنی میشه بذری که
میکاری توی دل آدمها
و یه روز
درخت میشه
امید یعنی اگر همه عالم وآدم به تو ظلم کنند جلو تو را بگیرند تو به خودت ظلم نکنی و با خودت مهربان باشی به جای تسلیم شرایط شدن به فکر تغییر شرایط باشی به قول حافظ (چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ و فلک) امید یعنی اینکه اگر در مخمصه ای گیر افتادی همه راههای ممکن را تا آخر بروی تا از مخمصه رهایی پیدا کنی اگر حتی همه راهها هم به نتیجه نرسید لااقل تو افسوس اینکه راه دیگری بوده و من انتخاب نکردم را نداری پس با خود میگویی همه تلاشم را کردم و نشد پس من به وظیفه خود عمل کرده ام و با خیال راحت تسلیم می شوم.
نه آرامشت را به چشمي وابسته كن،
نه دستت را به گرماي دستي دلخوش...
چشمها بسته ميشوند و دستها مشت ميشوند، و تو ميماني و يك دنيا تنهايي..
ميليونها درخت در جهان به طور اتفاقي توسط موشها و سنجاب هايي كاشته شدند! كه دانه هايي را مدفون كردند و سپس جاي مخفي آن را فراموش كردند...
خوبي كن و فراموش كن....
روزي رشد خواهد كرد...
دلم نه عشق ميخواهد نه احساسات قشنگ ، نه ادعاهاي بزرگ ،نه بزرگ هاي پر مدعا...
دلم يك دوست ميخواهد كه بشود با او حرف زد و بعد پشيمان نشد!!!....
فروغ فرخزاد
خدایا حالا با غمگین ترین حالت تهران چه کنیم ؟
أَلَم تَرَ كَيفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصلُها ثابِتٌ وَفَرعُها فِي السَّماءِ
حرفی که میزنی میشه بذری که
میکاری توی دل آدمها
و یه روز
درخت میشه
خدایا به خانواده های آتش نشان ها صبر بده.
خدایا کمک کن زودتر از زیرآوار درشون بیارن انتظار چیز سختیه.
نمیتونم بیشتر ازین برای دیگران وقت بزارم. من باید به فکر خودم باشم. باید از الان همه انرژی و فکرمو بزارم روی هدفم.
خدایا خودت مراقب اطرافیانم باش. حواست بهشون باشه.
آ
ا
ا
ا
ا
ا
ا
ا
ا
ا
ه
خدا
عجب روزگاری شدی
ویرایش توسط رنگو : 01-27-2017 در ساعت 08:38 AM
همه ے ما یک خیابان داریم
یک کافه و یک عکس که
دونفره هایمان را با چشمِ خود دیده بود
همیشه آن خیابان
آن کافه و آن عکس را داریم اما
آن یک نفر را
بگذریم
چاے از دهن افتاد . . .
به دیدارم بیا هر شب , در این تنهایی تنها و تاریک خدا مانند
دلم تنگ است .
بیا ای روشن , ای روشن تر از لبخند .
شبم را روز کن در زیر تن پوش سیاهی ها .
دلم تنگ است .
بیا بنگر چه غمگین و غریبانه در این ایوان سر پوشیده وین تالاب مالامال
دلی خوش کرده ام با این پرستوها و ماهی ها .
و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی .
بیا , ای همگناه من درین برزخ , بهشتم نیز و هم دوزخ.
به دیدارم بیا , ای همگناه , اب مهربان با من ,
که اینان زود میپوشند رو در خواب های بی گناهی .
و من میمانم و بیداد و بی خوابی .
در ایوان سرپوشیده متروک ,
شب افتاد ست و در تالاب من دیری ست ,
که در خوابند آن نیلوفد آبی و ماهی ها , پرستوها .
بیا امشب که بس تاریک و تنهایم .
بیا ای روشنب , اما بپوشان روی , که میترسم تو را خورشید پندارند .
و میترسم همه از خواب بر خیزند .
و میترسم که چشم از خواب بر دارند .
نمیخواهم ببیند هیچ کس ما را . نمیخواهم بداند هیچ کس ما را .
و نیلوفر که سر بر میکشد از آب ؛ پرستوها که با پرواز و آواز
و ماهی ها که با آن رقص غوغایی ؛
نمیخواهم بفهمانند بیدارند .
شب افتادست و من تنها و تاریکم .
و در ایوان و در تالاب من دیری ست در خوابند ؛
پرستوها و ماهی ها و آن نیلوفر آبی .
بیا ای مهربان با من ! بیا ای یاد مهتابی !
ویرایش توسط یلدا 25 : 01-31-2017 در ساعت 07:26 PM
میخواهم بگم قدر سلامتی عزیزانتون رو بدونید
دو هفته اس زودتر از 5 صبح خوابم نمیبره . کلا" دو ساعت در روز بیشتر نمیخوابم و روزی یک وعده غذا میخورم اشتهایی نیست
هرچند منم همیشه سعی کرده ام قدر بدونم ... اسمش نمیدونم چیه نمیدونم بدشانسی یا ندانم کاری یه عده یا ....
آقا سیاوش توی این شرایطی که برای خونوادتون پیش اومده، بنظرم شما حساس ترین و مهم ترین نقش رو بازی میکنید. شما همه زندگی خانمتون هستید و تنها کسی که میتونه به خانمتون کمک کنه شما هستید. از طرفی دختر و پسرتون هم نگاهشون به شماست، الان بهترین فرصته که بهشون یاد بدید چجوری مقابل مشکلات روزگار بایستند. پس باید خیلی حواستون به خودتون باشه. از همه نظر به خودتون برسید. تغذیه، خواب، روحی، همه چی.
امیدوارم خانمتون زودتر حالشون خوب بشه.
میخواهم بگم قدر سلامتی عزیزانتون رو بدونید
دو هفته اس زودتر از 5 صبح خوابم نمیبره . کلا" دو ساعت در روز بیشتر نمیخوابم و روزی یک وعده غذا میخورم اشتهایی نیست
هرچند منم همیشه سعی کرده ام قدر بدونم ... اسمش نمیدونم چیه نمیدونم بدشانسی یا ندانم کاری یه عده یا ....[/quote]
سعی کنین شما در مقابل این تغییر قوی تر باشین و بیشتر انعطاف نشون بدین
من نمیتونم درک کنم اما خب میدونم سخته
ولی در مقابل بازی های روزگار باید محکم بود و صبور و امیدوار
امیدتون به خدا باشه
سعی کنین زیاد فکرتون درگیر نباشه که خواب و خوراکتون خیلی دچار مشکل بشه
شما تو این شرایط باید قوی تر از همیشه کنار همسر و خونواده تون باشین که ان شاالله این موضوع به این زودی ها ختم به خیر بشه.
واقعا سلامتی نعمت ناب خداوندیه
امیدوارم خداوند این نعمت رو از هیچ بنده ای دریغ نکنه.
خداوندا ...
تو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم
مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را ..
مبادا گم کنم اهداف زیبا را ..
مبادا جا بمانم از قطار موهبتهایت ..
مرا تنها تو نگذاری
که آنگه تنهاترین انسانم ...
خدا گوید :
تو ای زیباتر از خورشید زیبایم ..
تو ای والاترین مهمان دنیایم ..
تو ای انســــان !
بدان همواره آغوش من باز است،
شروع كن ...
یك قدم با تو،
تمام گامهای مانده اش با من ...
سلام
من امروز شاید برای اولین بار احساس یاس و افسردگی کردم. مدتها بود گریه نکرده بودم امروز عصر کلی اشک ریختم. خیلی حس بدیه
ولی خداروشکر الان حالم خوبه ...سعی کن نمونی توش یه حس امیدواری برای خودت درست کن
لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین
خدایا ممنونم بابت همه چیز....شکرت خدا
خدایا بابت نعمت زیبای باران ازت سپاسگذارم. هیچ وقت نعمت هایت را از ما نگیر.
می توان عاشق بود
به همین آسانی ...!
من خودم
چند سالی است که عاشق هستم
عاشق برگ درخت
عاشق بوی طربناک چمن
عاشق رقص شقایق در باد
عاشق گندم شاد!
آری
می توان عاشق بود....
مردم شهر ولی می گویند
عشق یعنی رخ زیبای نگار!
عشق یعنی خلوتی با یک یار!
یا به قول خواجه،
عشق یعنی لحظه ی بوس و کنار!
من نمی دانم چیست
اینکه این مردم گویند
ﯾﺎ به قول ﺧﻮﺍﺟﻪ،
من نه یاری، نه نگاری، نه کناری دارم ... !
عشق را اما من،
با تمام دل خود می فهمم...!
عشق یعنی رنگ زیبای انار ...!!
چون دوستت میدارم
مجبور نیستی آنگونه که روز آشنایی مان بودی باقی بمانی.
چون دوستت میدارم
مجبور نیستی خود را محدود کنی
به تصویری که از تو زنده مانده در من.
چون دوستت میدارم
می توانی در خودت ببالی
چیزهای جدیدی کشف کنی در وجودت
می توانی دگرگون شده, بشکفی ,تازه شوی
چون دوستت میدارم
می توانی آنچه هستی باقی بمانی
و آنچه نیستی شوی...
(مارگوت بیگل)
زندگی یه وقتایی خیلی بی رحمانه اتفاقات بدی واسه آدم رقم میزنه که دلیلشو نمیفهمیم!
هیچکس تا آخر عمرش راحت و بی دغدغه زندگی نمیکنه٬لحظات و روزهای نفس گیر و تلخ رو همه تجربه میکنن٬ حالا هر کسی به یک شکل!
همه امتحان میشن٬ هر کسی به شکلی!
کسی مقصر باشه یا نباشه تأثیری توی بهتر شدن حالمون نداره٬ آخرش فقط خودمونیم که میتونیم به خودمون کمک کنیم!
و قطعا یاد خدا آرامش بخش دلهاست...
خدایا دلم میخواد میتونستم یه کارایی کنم
یعنی میتونمااا
اما دستم بستس
یعنی اگه انجام بدم خیلی از چیزا بهم میریزه
ولی خدایا اینجوری خیلی سختمه...خیلی دارم اذیت میشم
خودت یه کاری کن...به خیر و نیکی...
ای جاااانم
خوب خواهریم دیگه عزیز دلم
نظر لطفته گل من٬ اتفاقا خودت انقد دانا هستی و شخصیت آروم و مهربون و سخاوتمندانه ای داری که مطمئنم هم نشینی و هم کلامی با تو واسه همه اطرافیانت به خصوص همسر خوش اقبالت باعث حال خوب و آرامششون میشه
راستش چند خطی که این بالا گفتم درسیه که خودم از زندگی گرفتم!
منم داشتم لحظاتی که شکستم٬ به هم ریختم٬ نا امید شدم به حدی که آرزوی مرگ کردم!
اما همیشه بعد از اینکه گریه هامو کردم ٬ فک کردم سخت تر و وحشتناکتر از شکستی که داشتم اینه که بخوام با این حال و روز زندگی کنم!
هیچ عذابی بدتر از این نیست که روزاتو با غم وناامیدی به شب برسونی ٬ تازه شبم که میخوابی دوس نداری دیگه بیدار شی و صبح وقتی چشماتو باز میکنی میگی اَه بازم این زندگی لعنتی!!!
هر اتفاق تلخی به پایان میرسه٬ ولی نا امیدی اگه بخوای دم به دمش بدی تموم نمیشه و میکشتت!
البته اینو لطف خدا میدونم که این قدرتو بهم بخشیده تا بتونم مقاوم باشم و روحیه مو حفظ کنم و دوباره سرپا شم!
و ازش میخوام از این به بعدم تنهام نزاره و همیشه دستمو بگیره !
واسه همیناس که خوب میفهمم کسی که خسته س چه حالی داره!
ویرایش توسط رامونا : 02-08-2017 در ساعت 11:38 PM
در حال حاضر 8 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 8 مهمان ها)